خوابِ نوشین
یک شبی آمد به بالینم پری
سوی آغوش من آمد دختری
سرنهادم در کنار گوشش و
گفتم از حور بهشتی بهتری
لب نهادم بر لبان نازکش
مست گشتم من از این همبستری
ناگهان کردم هوای باغ او
تا بچینم من ، دو لیموی تری
تا گرفتم من به دندانم یکی
بعد از آن رفتم سراغ دیگری
چون گرفتم کام دل از سینه اش
ناگهان آمد صدایی از دری
خواستم تا که بیایم من به خود
از دل حالم پریدم با سری
بَه چه نوشین خواب خوبی داشتم
حک بشد این خواب خوش بر دفتری
کاش آید باز برچشمم تَبِ :
بوسه و آغوش و مَی در ساغری
با نگاه و خواندن این نو غزل
میبَرَد شعرم دلِ هر دلبری .
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
پاییز 1398
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت